جدول جو
جدول جو

معنی باب شیری - جستجوی لغت در جدول جو

باب شیری
منسوب است به بابشیر، (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باغ شیرین
تصویر باغ شیرین
در موسیقی کهن ایرانی از الحان سی گانۀ باربد موسیقی دان دوره ساسانیانبرای مثال چو کردی باغ شیرین را شکربار / درخت تلخ را شیرین شدی بار (نظامی۱۴ - ۱۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
(بُ شَ رَ)
بیزغره. از دروازه های قدیم طلیطله است. رجوع به باب بیزغره و باب شاقره شود. (الحلل السندسیه ج 1 صص 436- 464)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ابوالحسن علی بن بحر بن بری بابسیری. وی از ابن عیینه روایت دارد و به سال 234 هجری قمری درگذشته است. ابوسعد گوید این بابسیری نسبت است به بابسیر و آن قریه ای است از قرای واسط و گویند از قرای اهواز. (معجم البلدان)
ابوبکر محمد بن احمد بن محمد بن موسی بابسیری، از بزرگان منسوب به بابسیر. (از معجم البلدان). رجوع به بابسیر شود
محمد بن کامل، حسن بن علی بن محمود بن شیرویه قاضی شیرازی از وی روایت دارد. (معجم البلدان). رجوع به بابسیر شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به بابسیر که از شهرهای کورۀ اهواز است. (سمعانی).
لغت نامه دهخدا
شیر نداشتن، فاقد شیر بودن (مادر)، آنکه طرفدار و موافق ندارد، بی حامی
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی است از دهستان قوری چای بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 37 هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 7 هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 195 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میگردد و محصول عمده آن غلات و نخود وزردآلو و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تاب گرفتن:
همان بیکران از جهان ایزد است
کزو تاب گیری بدانش بد است،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است ازدهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان، 85 هزارگزی شمال باختری کرمان، سر راه مالرو کرمان به شاهزاده محمد، سکنۀ آن 10تن، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
یک نوع خربزه ایست بسیار لطیف. (شرفنامۀ منیری) (شعوری ج 1) : در بخارا به کنار جوی رفتم خربزۀ باباشیخی بغایت تازه... چنانک گوئی این ساعت از پالیز بیرون آمده است. (انیس الطالبین نسخۀ خطی مؤلف). چون به کنار جوی رفتم خربزۀ باباشیخی بغایت تازه دیدم که در آب می آمد. (انیس الطالبین ایضاً ص 136).
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
نام قسمی خربزه و آن مدور است و در درون سبز. شاید طالبی امروزه باشد
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بحرآسمان بخش ساردوئیه که در 20 هزارگزی خاور راه مالرو جیرفت به بافت واقع است و8 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(غِ شِ کَ)
قریه ای است یک فرسنگی مشرق بوشهر. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
نام نوایی از موسیقی. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (فرهنگ رشیدی). لحن چهارم از سی لحن باربد. (ناظم الاطباء). از الحان باربد که برای خسروپرویز ساخته بوده است. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 180). از دستانهایی که در وصف قدرت و ثروت خسروپرویز ساخته شده است. (از ایران در زمان ساسانیان ص 508). نوایی است از موسیقی و نام لحن چهارم باشد از سی لحن باربد. (برهان قاطع) (هفت قلزم). نوایی است و لحنی. (شرفنامۀ منیری) :
چو کردی باغ شیرین را شکر بار
شدی باغ از زمین بوسش شکرخوار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
از رودهای حوضۀ دریاچۀ اورمیه و از ملحقات باراندوز رود بعد از عبور از ماشقان، (از جغرافیای اقتصادی کیهان ص 83)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
قریه ای است در یک فرسخی مرو. (معجم البلدان) (مرآت البلدان ج 1 ص 125) (مراصد الاطلاع). قریه ای است از مرو در چند فرسخی آن پهلوی درواق. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
باب تیره. یکی از چهار دروازۀ ’جی’ اصفهان که یکصدوهفتاد سال قبل از اسلام بنا شده است: و چهار در بر آن (بربارو) تعلیق کرد یکی دروازۀ جورنام کرد برابر میدان بازار و دوم دروازۀ ماه که دروازۀ اسفیش میگویند و سیوم دروازۀ تیر که تیره می خوانند... (محاسن اصفهان چ طهران صص 92- 93) (ترجمه محاسن اصفهان چ اقبال ص 16). رجوع به باب تیره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بار گیری
تصویر بار گیری
گرفتن بار برای حمل و نقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باغ شیرین
تصویر باغ شیرین
یکی از الحان باربدی
فرهنگ فارسی معین
کهکشان، مجره
فرهنگ واژه مترادف متضاد